پنجره پشتی

...میان پنجره و دیدن همیشه فاصله ایست

پنجره پشتی

...میان پنجره و دیدن همیشه فاصله ایست

مواظب سرت باش!

کاش توی همان بچگی اینقدر به هم نزدیک نمی شدیم،کاش همبازی هم نبودیم...خرابکاری هایمان را با هم شریک نمی شدیم، کاش محرم رازهای همدیگر نبودیم 

که اگر یکیمان یک دفعه شک کرد و گفت شاید هم راست بگویی فوری به او نگوییم که ساده نباشد و برایمان تقلب کردنت مثل روز روشن نباشد!

کاش می توانستیم  حق را بدهیم به تو...همه اش را یک جا، دو دستی
اصلا همان اول کار حق با تو بود که نمی خواستیش، ولی انگار گولت زده بودن، بچه بودی هنوز...ولی حالا تویی که داری این بازی مسخره را ده سال طولش می دهی، بازی که بزرگترها با تو شروع کردند 


راستش را بخواهی حالا سرزنشمان می کنند که چرا هنوز کنار تو می نشینیم و تو را توی جمع خودمان راه می دهیم، خودت که خوب می دانی...وقتی از کنارت رد می شوند در گوش هم پچ پچ می کنند تمام رازهایی را که تو هیچ وقت خودت بهشان نگفتی  


لابد هنوز هم فکر می کنی که آست را رو کرده ای، همانی که ده سال پیش گم شد و حالا تویی که برگ برنده را گرفته ای دستت و برایشان شکلک در می آوری... 


فقط...مواظب باش دوباره گول نخوری، چون توی این بازی برد و باخت بدجوری مهم است

نقطه صفر

اینجا قراره پنجره ای باشه به زندگی من
خوبیه پنجره اینه که هر کسی نمی تونه ازش وارد  خونه بشه، ولی میشه باهاش داخل خونه رو دید زد!
این پنجره میله نداره، پرده هاش هم بیشتر وقتها کناره

 
پ.ن: من آدم نامنظمی هستم برای همین هنوز نتونستم واقعیت های زندگیمو از رویاهام جدا کنم ...البته فعلا هم قصدش رو ندارم!
واسه همین اینجا قراره خیلی شلوغ پلوغ باشه!